هر چند حال و روز زمین و زمان بد است
یک تکه از بهشت در آغوش مشهد است
حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای
آنجا برای عشق شروعی مجدد است
????
روز ها سپری میشد تازه داشتم به سن نوزده سالگی میرسیدم؛ امتحانات میان ترم سال اول حوزه به پایان رسیده بود. پس از یک هفته استراحت به مدرسه رفتم…همه چیز خدا روشکر خوب بود یکی از هم کلاسی هایم را دیدم و باشوق گفتم چیکار کردی یه هفته استراحت رو کلی خستگی تو در کردی هاا ? گفت اره عزیزم رفتم مشهد اومدم با کلی انرژی??
تا حرف از مشهد و زیارت حضرت رضا علیه السلام شد ? خیلی ناراحت شدم یهو یاد حرم وآرزوی یک زیارت وحسرت…..?..تا حالا مشرف نشده بودم دلتنگ شدم و دوباره سکوت …حس عجیبی در خودمو چهره ام نمایان شد…دوستم بهم گفت چی شد زینب ..یهویی بهم ریختی گفتم هیچی عزیزم
دوباره دوستم از حال و هوای حرم و خاطرات سفر مشهد رفتنش شو که سالی چهار پنج بار میره حرم تعریف کرد و من آرزوی یک زیارت…. دوستم باز شروع کرد به حرف زدن یک ماه دیگه قراره دوباره مشهد برم اخه همسرم روحانی کاروان سپاه هستش …من با یه حسی??? نگاهش کردم گفت چی شد ….
میبینم من صحبت از حرم میکنم بهم می ریزی .گفت نکنه دلت هوای حرم کرد…گفتم اره اره من تا حالا نرفتم مشهد . خیلی دوست دارم برم پابوس اقا …گفت اخه عزیزم ?گفتم بله قسمت نشده برم .باخوشحالی گفت دوست داری؟؟؟ بیا من میبرمت ? خیلی خوشحال شدم .یه حس خاصی بهم دست داد هی بخودم میگفتم ای خدا یعنی میشه بالاخره من برم پابوس اقا …چند روزی بود همش تو فکروحال و هوای حرم بودم ….تا یک هفته مونده بود به سفر و اجازه پدرم …پدرم گفت دخترم نمیشه این کاروان واسه خانواده های پاسداراهست کمی ناخوشایدن هست? ….خیلی ناراحت شدم دلمگرفت زنگ زدم به دوستم که نمیتونم بیام انگاری قسمت نیست بیام …..رفتم تو باغچه خونمون تو خلوت خودم خیلی گریه کردم اولین بار بود میخواستم با امام رضا(ع) درد و دل کنم تا حالا فکرشم نکرده بودم میگفتم اقا من از راه دور بهتون سلام میکنم ? اگه شما رئوف هستین چرا دعوتم نکردی چراا؟چی میشد من ۱۶ اسفند(تاریخی که قرار بود با دوستم برم) حرم باشم . مگه من چیکار کردم که دعوتم نمی کنی یا امام رضا الان ۱۹ سالم شده هنوز که هنوز حرم و صحن و سرات ندیدم خیلی دوست دارم بیام پابوست مگه نمیگن امام رضا رئوفه من دیگه طاقت ندارم فقط حرم میخوام ?…….
صبح رفتم حوزه زنگ تفریح بود تلفنم زنگ خورد ابجی بزرگم بود گفت ابجی خوبی میگمیه کاروان از طرف بسیج محله ۱۶ اسفند ?حرکته برا مشهد دوست داری بری اسمتو بنویسم ???بابا گفته اسم زینب رو بنویس تا این حرف رو شنیدم نمیتونستم چیکار کنم از خوشحالی، یاد دیروزم افتادم یا اولین صحبتم تو خلوت با اقا یعنی امام رضا صدامو شنیده یا امام رضا?بالاخره اقا قرار بود تاریخی که دوست داشتم حرم باشم دعوتم کنه….عازم مشهدشدم در تاریخی ک به امام رضا گفتم مگه چی میشد این تاریخ حرم باشم . یه دل سیر درد ودل کردم و سفر رویایی و قشنگی داشتم به برکت امام رضا علیه السلام و خدا رو شکر الان نزدیک ب هشت سال هستش هر سال از تاریخ سفر اولم امام رضا علیه السلام بنده حقیر رو قابل دونستن به پابوس شون میرم . . …اولین سفر من سفری بود ب امضای اقا ?تولدتت مبارک اقا جان راستی این اولین درخواستم از اقا بود و همیشه و همچنان از برکات اقا نصیبم شده و هست ????
آخرین نظرات