این داستان زیبا روحتما بخونید
✦❀•┈┈•✦❀ ✦❀•┈┈•✦❀❤️
◀️ مردی مقابل گلفروشی ایستاده بود و می خواست دسته گلی بخرد برای مادرش و سفارش دهد تا پست شود. وقتی از گلفروشی بیرون آمد دختر کوچکی را دید که کنار خیابان نشسته و هق هق گریه می کرد.
مرد از او پرسید دختر کوچولو چرا گریه می کنی؟
کودک گفت میخواستم برای مادرم یک شاخه گل رز بخرم اما فقط 200 تومان پول دارم اما گل رز 5000 تومان است.
مرد لبخندی زد و گفت با من بیا. من برای تو یک شاخه گل رز می خرم تا به مادرت هدیه بدهی. ?
مادرت کجاست؟؟؟
دختر دست مرد را گرفت و گفت آنجا… آن قبرستان ?
مرد به همراه دختر و یک شاخه گل رز به قبرستان رفتند کنار یک قبر تازه…
مرد دلش گرفت. به گلفروشی باز گشت و گفت: دسته گلم را پست نمی کنم خودم می برم.???
و 325 کیلومتر رانندگی کرد… تا به مادرش ❤️ برسد… ⏹
✦❀•┈┈•✦❀
آخرین نظرات